سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

خصوصیات متولدین ماه های مختلف

فروردین


سمبل : قوچ

عنصر: آتش

سیاره : مریخ

عضو آسیب پذیر :سر

روز اقبال : سه شنبه

اعداد شانس : 6 ، 9

سنگ خوش یمن: الماس

رنگ : قرمز

فروردینی ها در پی عشق آتشین و پر شورترین عشق ممکن اند

او خود به خود جنس مخالف را جذب می کند . لذتهای جسمانی برای او

بسیار اهمیت دارد و گاه احساس مالکیت شدیدی نسبت به معشوق خود

را دارد
-----------------------------------------
اردیبهشت

سمبل : گاو نر

عنصر : خاک

سیاره : ناهید

عضو آسیب پذیر : گردن

روز اقبال : جمعه

اعداد شانس : 4و6

سنگ خوش یمن : زمرد سبز

رنگ : آبی روشن

گل : خشخاش

حیوان : گاو

جذاب است و عشقش تا حدی نفسانی.برای او عشق اهمیت زیادی

دارد و اگر عاشق شود عاشقی فداکار خواهد بودمعمولا صبر میکند

ابتدا طرف مقابل تعهد خود را ثابت کند و سپس خود را در این

تعهد شریک میکند
-----------------------------------------
خرداد

سمبل : دو قلوها

عنصر : هوا

سیاره : عطارد

عضو آسیب پذیر : دست و شانه

روز اقبال :چهارشنبه

اعداد شانس : 5و9

سنگ خوش یمن : عقیق

رنگ : زرد

گل : زنبق

حیوان : پروانه

چه راحت میتوان عاشق او شد. جذابیت و شیرینی کلام او به خوبی

بر این مدعاست.او عاشق شادی و خوش بودن است و اگر نتوانی

او را شاد کنی جذابیت خود را از دست می دهی
-----------------------------------------
تیر

سمبل : خرچنگ

عنصر : آب

سیاره : ماه

عضو آسیب پذیر : سینه و شکم

روز اقبال : دوشنبه

اعداد شانس :3و7


سنگ خوش یمن : مروارید

رنگ : نقره ایی

حیوان : حیوانات صدفدار

او مانند سیاره خود ، ماه در حال تغییر است اگر به او اطمینان کامل

نداشته باشی هرگز رابطه ی عاشقانه با اونخواهید داشتاو از عشق ورزیدن

لذت می برد و در عوض میخواد آن را دریافت کند
-----------------------------------------
مرداد

سمبل : شیر

عنصر :آتش

سیاره : خورشید

عضو آسیب پذیر : قلب و پشت بدن

روز اقبال : یکشنبه

اعداد شانس : 8و9

سنگ خوش یمن : یاقوت

رنگ : زرد

گل : آفتابگردان

حیوان : گربه سانان

عاشق عاشق شدن است و معشوق خود را غرق هدایای خود می کند
تلاش می کند تا رابطه ی عاشقانه ی بی نقصی را خلق کند
-----------------------------------------
شهریور

سمبل : باکره

عنصر : خاک

سیاره : عطارد

عضو آسیب پذیر : سیستم عصبی

روز اقبال : چهارشنبه

اعداد شانس : 3و5

سنگ خوش یمن : یاقئت کبود

رنگ : سبز

گل : بنفشه

حیوان : سگ کوچک - گربه
می تواند چنان تودار باشد که به نظر برسد که از برخورد با دیگران
منع شده .ولی آن گاه که به عشق واقعی خود دست پیدا کند دیگر این ویژگی او
را نخواهید دید.برای چنین انسان فدکارومهربان تحمل سختی بسیار با ارزش است
او به آسانی در عشق گول نمی خورد چون می داند در پی چیست
-----------------------------------------
مهر

سمبل : ترازو

عنصر : هوا

سیاره : ونوس

عضو آسیب پذیر : کمر و کلیه ها

روز اقبال : جمعه

اعداد شانس : 6و9

سنگ خوش یمن : الماس

رنگ : آبی و بنفش

گل : سرخ

حیوان : خزندگان

او می تواند دوست خوب و میزبانی عالی باشد او در سیاست

دومی ندارد.

-----------------------------------------

آبان


سمبل : عقرب

عنصر : آب

سیاره : پلوتون

روز اقبال : سه شنبه

اعداد شانس : 2و4

سنگ خوش یمن : یاقوت زرد

رنگ : قرمز

حیوان : حشرات
مرموز است ولی میتواند عاشق باشد.از حمایت دیگران لذت می برد
او می تواند حسود و تودار باشد.با کسی که حس کند قابل اطمینان است
کنار می آید
-----------------------------------------

آذر


سمبل : کمان دار

عنصر : آتش

سیاره : ژوپیتر

عضو آسیب پذیر : کبد

روز اقبال : پنج شنبه

اعداد شانس : 5و7

سنگ خوش یمن : فیروزه

رنگ : ارغوانی

گل : نرگس

حیوان : اسب

اگر شخص مورد علاقه اش را پیدا کند وفادار است.مشکل اینجاست
که خواسته اش را بیان نمی کند و صبر میکند تا خودتان حدس بزنید
-----------------------------------------
دی

سمبل : بز

عنصر سمبل : بز

عنصر : خاک

سیاره : زحل

عضو آسیب پذیر : زانو- استخوان

روز اقبال : شنبه

اعداد شانس :8و9

سنگ خوش یمن : عقیق رنگارنگ

رنگ : سیاه و قهوه ایی
عجله ایی در عشق ندارد.نه به سرعت عاشق می شود نه به
سادگی راز دل خود را می گوید او همواره در حرکت است ولی
نمی داند چرا.فقط می داند باید موفق شود اگر فکر میکنید می توانید
او را از رسیدن به هدفش باز دارید و به سمت خود جذب
کنید سخت در اشتباهید

-----------------------------------------
بهمن

سمبل : آب گیر

عنصر : هوا

سیاره : زهره

عضو آسیب پذیر : مچ و ساق پاها

روز اقبال : چهارشنبه

اعداد شانس : 1و7

سنگ خوش یمن : یاقوت ارغوانی

رنگ : آبی

حیوان : پرندگان درشت اندام

اگر عاشق متولد بهمن باشید با تمام وجود عاشق شما خواهد شد

تنها نکته ایی که باید از آن دوری جویید این است که بر سر راه

پیشرفت او قرار نگیرید. او عاشقی صادق است. دیر عصبانی

می شود. آزار دهنده نیست .برنامه های خودش را دارد .هرگز تغییر

نخواهد کرد.اگر نتوانید خود را با ایده های گوناگون مذهبی ،فرهنگی

و اجتماعی او هماهنگ کنید هرگز شانسی برای دستیابی به عشق پایدار

او نخواهید داشت

-----------------------------------------
اسفند

سمبل : دو ماهی که خلاف جهت هم شنا می کنند

عنصر : آب

سیاره : نپتون

عضو آسیب پذیر : پاها

روز اقبال : جمعه

اعداد شانس : 2و6

سنگ خوش یمن : یاقوت کبود

رنگ : سبز روشن

گل : نسرین

حیوان : ماهی

او به پای معشوق فداکاری های بسیار می کند

اگر عاشق شماست واقعا خوشبختید.

برای حفظ این رابطه از هیچ کاری رویگردان نیست

مادامی که به او وفادار باشید از آن شما خواهد بود




تاریخ : سه شنبه 93/3/27 | 7:58 عصر | نویسنده : atefeh | نظر

دانشجو در کشور های مختلف

ژاپن: به شدت مطالعه می کند و برای تفریح ربات می سازد!


مصر: درس می خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی مبارک، در و پنجره دانشگاهش را می شکند!

هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه واکشنی(action) پیش می آید و سرانجام آندو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود!

عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی می دهد ودر صورت زنده ماندن درس می خواند!

چین: درس می خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می فروشد!

اسرائیل: بیشتر واحدهایی که او پاس کرده، عملی است او دوره کامل آموزشهای رزمی و کماندویی را گذرانده! مادرزادی اقتصاد دان به دنیا می آید!
گینه بی صاحاب!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله ای درس بخواند!


کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری امریکا دعا کند!


پاکستان: او بشدت درس می خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!


اوگاندا: درس می خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس؛ چند نفر از قبیله توتسی را می کشد!


انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری!! منقرض می شود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می خوانند!


ایران: عاشق تخم مرغ است! سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می گوید! او سه سوته عاشق می شود! اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! (فهمیدین به منم بگین) او چت می کند! خیابان متر می کند، ودر یک کلام عشق و حال می کند! همه کار می کند جز اینکه درس بخواند نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است!




تاریخ : دوشنبه 93/3/26 | 6:20 عصر | نویسنده : atefeh | نظر


 

روزی, روزگاری مردی تصمیم گرفت کتابی بنویسد به اسم مکر زن. زنی از این قضیه باخبر شد و راه افتاد پرسان پرسان خانه آن مرد را پیدا کرد  به بهانه ای رفت تو و پرسید  داری چی می نویسی؟
 مرد جواب داد  دارم کتابی می نویسم به اسم مکر زنان, تا مردها بخوانند و هیچ وقت فریب آن ها را نخورند  
 زن گفت :  ای مرد  تو خودت نمی توانی فریب زن ها را نخوری, آن وقت می خواهی کتاببی بنویسی و به بقیه چیز یاد بدی؟
 مرد گفت :  من شماها را از خودم بهتر می شناسم و مطمئن باش هیچ وقت فریب تان را نمی خورم  
 زن گفت :  عمرت را رو این کار تلف نکن که چیزی عایدت نمی شود  

مرد گفت :  این حرف ها را نمی خواهد به من بزنی؛ چون حنای شما زن ها پیش من یکی رنگ ندارد  
 زن گفت :  خلاصه  از من به تو نصیحت؛ می خواهی گوش کن, می خواهی گوش نکن  
 مرد گفت :  خیلی ممنون  حالا اگر ریگی به کفش نداری, زود راهت را بگیر و از همان راهی که آمده ای برگرد و بگذار سرم به کارم باشد  معلوم است که شما زن ها چشم ندارید ببینید کسی می خواهد پته تان را بریزد رو آب  
 زن گفت :  خیلی خوب  
 و برگشت خانه  خط و خال, پولک و زرک و غالیه, حنا, سرمه, وسمه, غازه و سرخاب و سفیداب را بست به کار و خودش را هفت قلم آرایش کرد  رخت های خوبش را هم پوشید و باز رفت سراغ همان مرد و سلام کرد
 مرد جواب سلام زن را داد و تا سرش را از رو کتاب ورداشت دلش شروع کرد به لرزیدن؛ چون دید دختر غریبه ای مثل ماه ایستاده جلوش
 مرد با دستپاچگی پرسید  تو دختر کی هستی؟
 زن, پشت چشمی نازک کرد و جواب داد  دختر قاضی شهر  
 مرد گفت :  عروس شده ای یا نه؟
 زن گفت :  نه  
 مرد گفت :  چطور دختری مثل تو تا حالا مانده تو خانه و شوهر نکرده؟
 زن جواب داد  از بس که پدرم دوستم دارد, دلش نمی اید شوهرم بدهد  
 مرد پرسید  چطور؟ یک کم واضح تر حرف بزن  
 زن جواب داد  هر وقت خواستگاری برام می اید, پدرم می گوید دخترم کر و لال و کور است و با این حرف ها آن ها را دست به سر می کند  
 مرد گفت :  ای دختر  زن من می شوی؟
 زن گفت :  من حرفی ندارم؛ اما چه فایده که پدرم قبول نمی کند  
 مرد گفت :  دستم به دامنت؛ بگو چه کار کنم که به وصالت برسم؟
 دختر گفت :  اگر راست می گویی و عاشق من شده ای, برو پیش پدرم خواستگاری, پدرم به تو می گوید دخترم کر و لال است و به درد تو نمی خورد  تو بگو با همه عیب هاش قبول دارم  این طور شاید راضی بشود و من را بدهد به تو  
 مرد گفت :  بسیار خوب  
 و رفت پیش قاضی  گفت :  ای قاضی  آمده ام دخترت را برای خودم خواستگاری کنم  
 قاضی گفت :  خوش آمدی؛ اما دختر من کر و لال و کور است و به درد تو نمی خورد  
 مرد گفت :  دخترت را با همه عیب و نقصش قبول دارم  
 قاضی گفت :  حالا که خودت می خواهی, مبارک است  
 و همه اهالی شهر را جمع کرد  عروسی مفصلی گرفت و دخترش را به عقد آن مرد درآورد
 بعد هم داماد را بردند حمام و از حمام درآوردند و کردند تو حجله و در حجله را بستند رو عروس و داماد
 داماد با یک دنیا شوق و ذوق رفت جلو, روبند عروس را ورداشت و تا چشمش افتاد به روی عروس دو دستی زد تو سر خودش؛ چون دید هر چه قاضی از دخترش گفته بود, درست است
 مرد فهمید آن زن قشنگ فریبش داده؛ ولی جرئت نداشت زیر حرفش بزند و به قاضی بگوید دخترش را نمی خواهد  آخر سر دید راهی براش نمانده, مگر اینکه بگذارد به جای دوری برود که هیچ کس نتواند ردش را پیدا کند
 این طور شد که بی خبر گذاشت از خانه قاضی رفت  پشت به شهر و رو به بیابان رفت و رفت تا رسید به شهری که هیچ تنابنده ای او را نمی شناخت
 مدتی که گذشت دکانی برای خودش دست و پا کرد و شروع کرد به کار و کاسبی
 یک روز دید همان زن قشنگ آمد ب دکانش و سلام کرد  مرد از جا پرید و با داد و فریاد گفت :  ای زن  تو من را از شهر و دیارم آواره کردی, دیگر از جانم چه می خواهی که در غربت هم دست از سرم بر نمی داری؟
 زن خندید و گفت :  من از تو هیچی نمی خوام؛ فقط آمده ام بپرسم یادت هست گفتی هیچ وقت فریب زن ها را نمی خورم؟
 مرد گفت :  دیگر چه حقه ای می خواهی سوار کنی؟ تو را به خدا دست از سرم وردار  
 زن گفت :  اگر قول می دهی برای زن ها کتاب ننویسی و پاپوش درست نکنی, تو را از این گرفتاری نجات می دهم  
 مرد گفت :  کدام کتاب؟ بعد از آن بلایی که سرم آوردی, کتاب نوشتن را بوسیدم و گذاشتم کنار  
 زن گفت :  اگر به من گوش کنی, کاری می کنم که قاضی طلاق دخترش را از تو بگیرد  
 مرد گفت :  هر چه بگویی مو به مو انجام می دهم  
 زن گفت :  اول قول بده که من را به عقد خودت در می آوری  
 مرد گفت :  قول می دهم  
 زن گفت :  حالا که عقل برگشته به سرت, با یک دسته غربتی راه بیفت سمت شهر خودمان و آن ها را یکراست ببر در خانه قاضی و در بزن  قاضی خودش می اید در را وا می کند و تا چشمش می افتد به تو می پرسد این همه مدت کجا بودی؟ بگو دلم برای قوم و خویشم تنگ شده بود و رفته بودم به دیدن آن ها و چون چند سال بود که از هم دور بودیم, نگذاشتند زود برگردم  حالا هم آمده اند عروسشان را ببینند و مدتی اینجا بمانند  
 مرد همین کار را کرد و با یک دسته کولی راه افتاد؛ رفت خانه قاضی و در زد
 قاضی آمد در را واکرد و دید دامادش با سی چهل تا کولی ریز و درشت پشت در است  قاضی از دامادش پرسید  این همه مدت کجا بودی؟
 مرد جواب داد  ای پدر زن عزیزم  مدتی از قوم و قبیله ام بی خبر بودم, یک دفعه دلم هواشان را کرد و رفتم به دیدنشان  حالا آن ها هم با من آمده اند عروسشان را ببینند و مدتی اینجا بمانند  
 بعد شروع کرد به معرفی آن ها و گفت :  این پسرخاله, آن دخترخاله, این پسر عمو, آن دختر عمو, این پسر عمه, آن دختر عمه  
 کولی ها دیگر منتظر نماندند و جیغ و ویغ کنان با بار و بساطشان ریختند تو خانه قاضی  یکی می پرسید  جناب قاضی  سگم را کجا ببندم؟
 یکی می گفت :  جناب قاضی  دستت را بده ماچ کنم که خاله زای ما را به دامادی قبول کردی  
 دیگری می گفت :  خرم چی بخورد؟ زبان بسته سه روز تمام بکوب راه آمده و یک شکم سیر نخورده  
 یکی می گفت :  اول جلش را وردار, بگذار عرقش خوب خشک بشود  
 دیگری می گفت :  بزم را کجا ببندم؟ همین طور که نمی شود ولش کنم تو خانه جناب قاضی  
 قاضی دید اگر مردم بفهمند دامادش کولی است, آبروش می ریزد و نمی تواند در آن شهر زندگی کند  این بود که دامادش را کنار کشید و به او گفت :  تا مردم نیامده اند به تماشا و تو شهر انگشت نما نشده ام, دخترم را طلاق بده و قوم و خویش هات را بردار برو  
 مرد گفت :  پدر زن عزیزم  من آه در بساط ندارم که با ناله سودا کنم؛ آن وقت مهریه دخترت چه می شود؟
 قاضی گفت :  کی از تو مهریه خواست؟
 مرد که از خدا می خواست از شر دختر خلاص شود, حرف قاضی را قبول کرد  دختر را فوری طلاق داد و رفت با همان زنی که فریبش داده بود عروسی کرد






تاریخ : یکشنبه 93/3/25 | 6:43 عصر | نویسنده : atefeh | نظر

 

 


 

یوتاب : سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است. وی درنبرد با اسکندر گجستک همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست . ولی یک ایرانی راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد . از او به عنوان شاه آتروپاتان ( آذربایجان ) در سالهای 20 قبل از میلاد تا 20 پس از میلاد نیز یادشده است . با اینهمه هم آریوبرزن و هم یوتاب در راه وطن کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند. 

آرتمیز : نخسیتن و تنها زن دریاسالار جهان تا به امروز . او به سال 480 پیش از میلاد به مقام دریاسالاری ارتش شاهنشاهی خشیارشا رسید و در نبرد ایران و یونان ارتش شاهنشاهی ایران را از مرزهای دریایی هدایت می کرد . تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی - برجستگی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند.آرتمیس نیز درست میباشد.

 آتوسا : ملکه بیش از 28 کشور آسیایی در زمان امپراتوری داریوش. هرودوت پدر تاریخ از وی به نام شهبانوی داریوش بزرگ یاد کرده است و آتوسا را چندین بار در لشگرکشی ها داریوش یاور فکری و روحی داریوش  دانسته است . چند نبرد و لشگر کشی مهم تاریخی ایران به گفته هرودوت به فرمان ملکه آتوسا صورت گرفته است .

 آرتادخت: وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم اشکانی . به گفته کتاب اشکانیان اثر دیاکونوف روسی خاور شناس بزرگ او مالیات ها را سامان بخشید و در اداره امور مالی خطایی مرتکب نشد و اقتصاد امپراتوری پارتیان را رونق بخشید . 

آزرمی دخت : شاهنشاه زن ایرانی در سال 631 میلادی . او دختر خسرو پرویز بود که پس از" گشتاسب بنده" بر چندین کشور آسیایی پادشاهی کرد. آذرمیدخت سی و دومین پادشاه ساسانی بود . واژه این نام به چم ( معنی) پیر نشدنی و همیشه جوان است.

آذرآناهید : ملکه ملکه های امپراتوری ایران در زمان شاهنشاهی شاپور یکم بنیانگذار سلسله ساسانی . نام این ملکه بزرگ و اقدامات دولتی او در قلمرو ایران در کتیبه های کعبه زرتشت در استان فارس بارها آمده است و او را ستایش کرده است . ( 252 ساسانیان )

 پرین : بانوی دانشمند ایرانی . او دختر کیقباد بود که در سال 924 یزدگردی هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای آیندگان از گوشه و کنار ممالک آریایی گردآوری نمود و یکبار کامل آنرا نوشت و نامش در تاریخ ایران زمین برای همیشه ثبت گردیده است . از او چند کتاب دیگر گزارش شده است که به احتمال زیاد در آتش سوزی های سپاه اسلام از میان رفته است .

 زربانو : سردار جنگجوی ایرانی . دختر رستم و خواهر بانو گشسب . او در سوار کاری زبده بوده است که در نبردها دلاوری ها بسیاری از خود نشان داده است . تاریخ نام او را جنگجویی که آزاد کننده زال - آذربرزین و تخوار از زندان بوده است ثبت کرده .

 فرخ رو : نام او به عنوان نخستین بانوی وزیر در تاریخ ایران ثبت شده است وی از طبقه عام کشوری به مقام وزیری امپراتوری ایران رسید .

 کاساندان : پس از شاهنشاه ایران او نخسین شخصیت قدرتمند کشور ایران بوده است . کاساندان تحت نام ملکه28 کشور آسیایی در کنار همسرش کورش بزرگ حکمرانی میکرده است . مورخین یونانی ( گزنفون ) از ویبا نیکی و بزرگ منشی یاد کرده است .

 گردآفرید : یکی دیگر از پهلونان سرزمین ایران . تاریخ از او به عنوان دختر گژدهم یاد میکند که بالباسیمردانه با سهراب زور آزمایی کرد . فردوسی بزرگ از او به نام زنی جنگجو و دلیر از سرزمین پاکان یادمیکند .

 آریاتس : یکی از سرداران مبارز هخامنشی ایران در سالهای پیش از میلاد . مورخین یونانی در چند جا نامیکوتاه از وی به میان آورده اند .

 گردیه : بانوی جنگجوی ایرانی . او خواهر بهرام چوبینه بود . فردوسی بزرگ از او به عنوان هسمرخسروپرویز یاد کرده که در چند نبردها در کنار شاهنشاه قرار داشته است و دلاوری بسیاری از خود نشان دادهاست . ( ساسانی 348 + شاهنامه فردوسی )274

 هلاله : پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی بندهش ( 391 یشتها 1+274 یشتها 2)کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست . از او به عنوان هفتمین پادشاه کیانی یاد شده است که نامش را "همایچهر آزاد" ( همای وهمون ) نیز گفته اند . او مادر داراب بود و پس از "وهومن سپندداتان" بر تخت شاهنشاهی ایران نشست . وی با زیبایی تمام سی سال پادشاه ایران بود و هیچ گزارشی مبنی بر بدکردار بودن وی و ثبتقوانین اشتباه و ظالمانه از وی به ثبت نرسیده است .

 پوران دخت : شاهنشاه ایران در زمان ساسانی . وی زنی بود که بر بیش از 10 کشور آسیایی پادشاهی میکرد .او پس از اردشیر شیرویه به عنوان بیست و پنجمین پادشاه ساسانی بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست و  فرامانروایی نمود .

 شیرین : شاهزاده ارمنی . ارمنستان یکی از شهرهای کوچک ایران بود و شاه ارمنستان زیر نظر شاهنشاه ایران . خسرو پرویز و شیرن حماسه ای از خود ساختند که همیشه در تاریخ ماندگار ماند . شیرین از خسرو 4 فرزند به نامهای نستور - شهریار - فرود و مردانشه بدنیا آورد که هر چهار فرزند وی در زندان کشته شدند . پس او سر بر بالین ( جسد بی جان ) خسرو نهاند و با خوردن زهری عشق اش به خسرو را جاودانه ساخت و هردو جان باختند .

 بانو گشنسب : دختر دیگر رستم - خواهر زربانوی دلیر . نام بانو گشسب جنگجو در برزونامه و بهمن نامه بسیار آمده است . یکی از مشهورترین حکایت های او نبرد سه گانه فرامرز - رستم و بانوگشسب است . او منظومه ای نیز به نام خود دارد که هم اکنون نسخه ای از آن در کتابخانه ملی پاریس و در کتابخانه ملی بریتانیاموجود است

 

 

 




تاریخ : شنبه 93/3/24 | 3:3 عصر | نویسنده : atefeh | نظر

 

چقدر مرا دوست داری ؟

 

سکوتی کردم. چند لحظه به چشم هایش خیره شدم ...

گفتم : دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقتم.

عاشق یک عشق واقعی . عاشق تو ...

عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری می کند .

به عشق این لحظه های انتظار * دوستت دارم * .

به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم ...

به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم * دوستت دارم * .

به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو

در زیر باران قدم میزنم. عاشق بارانم . . .

به عشق آمدن باران

و به اندازه ی تمام قطره های باران * دوستت دارم * .

به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم .

به اندازه ی تمام ستاره های آسمان * دوستت دارم * .

به عشق دیدنت بی قرارم.

حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم .

به اندازه ی تمام لحظات بی قراری و دلتنگی * دوستت دارم * . . .

من که عاشق چشم هایت هستم.

عاشق گرفتن دست های مهربانت هستم

به عشق آن چشم های زیبایت * دوستت دارم * .

لحظه های عاشقی با تو چقدر شیرین است .

آن گاه که با تو هستم یک لحظه تنها ماندن نفس گیر است ...

به شیرینی لحظه های عاشقی * دوستت دارم * .

من که تنها تو را دارم.

از تمام دار دنیا فقط تو را می خواهم. تو تنها آرزویم هستی ...

به اندازه ی تمام آرزو هایم که تنها تویی .

به اندازه ی دنیا که می خواهم دنیا نباشد

و تنها تو برای من باشی.

به اندازه ی همان تنهایی که یا تنها با تو هستم

و یا تنها به یاد تو هستم. ای عشق من ...

ای بهترینم ... به عشق تمام این عشق ها * دوستت دارم * .

پرسیدم : به جواب این سوال رسیدی ؟

این بار او سکوت کرد .

و این بار او با چشم های خیسش به چشم هایم خیره شد ...

اشک هایش را پاک کردم

و این سکوت عاشقانه هم چنان ادامه داشت ...

و من باز هم گفتم : به اندازه ی وسعت این سکوت عاشقانه که بین ما برپاست

* دوستت دارم *

 




تاریخ : شنبه 93/3/24 | 3:1 عصر | نویسنده : atefeh | نظر

  • ریه | وبلاگ شخصی | بن تن